اشتباه مامان پریناز
سلام عشق مامان
دیروز مامان با فکر اشتباهش باعث شد هم شما و هم خودش گرسنه بمونید
دیروز ازمایش غربالگری داشتم( این از مایش که تو سه مرحله در 9 ماه بارداری انجام میشه برای اطمینان کامل از سلامتی شما پسر گلمه) فکر میکردم باید برای این ازمایش هم ناشتا باشم به خاطر همین صبح هیچ چی نخوردم و رفتم ازمایشگاه,از شانس منم ازمایشگاه خیلی شلوغ بود و من نفر 101 بودم و نزدیک 20 نفر قبل من بودن که منتظر پذیرش بودن.الهی مامان فدات شه که خیلی سختی کشیدی
منم دلم همش ضعف میرفت و هی میرفتم اب میخوردم تا دلم کمتر ضعف بره ولی موقع ازمایش دادن از خانومی که خون میگرفتم پرسیدم که برای این ازمایش ناشتابودن لازمه؟ولی خانومه گفت نه!!!و من کلی از دست خودم عصبانی شدم
با خودم موز و شیرینی برده بودم که به محض ازمایش دادن بخورم ولی خیلی تو نوبت موندم و تا ساعت 12:30 طول کشید تا ازمایش بدمو به محض تموم شدن موزو شیرینیمو خوردم ولی باز سیر نشدم الهی بمیرم برات فک کنم خیلی گشنه مونده بودی.
بعد ازمایش هم بابایی زنگ زد و چون دلش برام سوخته بود گفت که نرم خونه خودمون و برم خونه مامان بزرگت(مامان بابایی)ناهار اونجا بخورم منم از خدام بود و جون هم نداشتم که برم ناهار درست کنم,رفتم اونجا. ولی بابایی با مامان کبری هماهنگ نکرده بود و من هم نمیدونستم, فکر میکردم زنگ زده و گفته من ناهار میرم اونجا ولی نگفته بود.
از شانس منم مامان کبری ناهار نداشت و من تا رسیدم کلی میوه خوردم تا ته دلمو بگیره و خلاصه که تا بابایی از اداره بیاد هم از ناهار خبری نشد و من و شما باز گشنه موندیم و من از رفتنم به اونجا پشیمون شدم.
الهی بمیرم برات دیروز مامان شما رو خیلی اذیت کرد ببخشید عسلم!!!سعی میکنم دیگه تکرار نشه.قول!
مامانی چرا صلا تکون خوردنتو حس نمیکنم؟استرس گرفتم و نگرانم!!
محکم به مامان لگد بزن!چنگش بنداز !نمیدنم خلاصه یه کاری کن تکون خوردنتو حس کنم نگران اذیت شدن مامان نباش برای من سلامتی تو از همه چی مهم تره.
امیدوارم و هر روز دعا میکنم که سالم و سلامت باشی عشقم.و این بزگترین ارزوی منه.
.